۱۳۸۹ دی ۷, سه‌شنبه

جنبش کارگری ایران: وضعیت کلی و گرایش های رایج


دور جدیدی از بحث و جدل بر سر خصوصیات و نقش جنبش کارگری ایران در میان عناصر و گروه هایی که چپ و سوسیالیست خوانده می شوند، آغاز شده است. در این جدل، عملکرد کمیته های گوناگون و نیز تشکل های مستقل سندیکایی زیر ذره بین قرار گرفته است. اگر چند سال پیش، گروه ها و یا عناصر چپ  اختلاف نظرهای شان با نحوه عمل تشکل های موجود و سیاست رهبران شان را مسکوت می گذاشتند و دهان را فقط برای تحسین و ستایش از آن ها باز می کردند، حالا شمشیر انتقاد را بیرحمانه بالای سر می چرخانند. چه عواملی باعث این تغییر رویه شده است؟ چه روحیه و انگیزه ای پشت جدل های امروز قرار دارد؟ مهم تر اینکه، مبارزه نظری و سیاسی کنونی باید چه سمت و سویی اتخاذ کند و به چه پرسش هایی پاسخ بگوید تا گرهی از کار باز کند و در خدمت به پیشروی و تکامل جنبش طبقه کارگر قرار بگیرد؟
آنچه پیش رو دارید دومین بخش از مجموعه ای است که به شکل فشرده به پرسش های بالا می پردازد. تلاش ما اینست که هر بخش در عین پیوستگی با بخش های دیگر، تا حدی خصلت مستقل هم داشته باشد. بر همین مبنا از همه رفقا و دوستان علاقمند به اظهار نظر و مطرح کردن دیدگاه های نقادانه خود در مورد این مجموعه دعوت می کنیم که منتظر انتشار همه بخش ها نشوند و نظرات خود بر سر هر بخش را در دسترس ما قرار دهند.

بخش دوم:

اختلاف و اشتراک گرایش های موجود


سال هاست که در صفوف فعالان جنبش کارگری و چپ ایران شاهد تسلط چند گرایش و نگرش و سیاست به هم مرتبط هستیم: اکونومیسم، رفرمیسم و قانونی گرایی. تا وقتی که یک مرزبندی و تسویه حساب عمیق علمی با این گرایش ها و نگرش ها انجام نگیرد، در بر همین پاشنه خواهد چرخید. خوبست نگاهی بیندازید به انتقادها و حملاتی که هم اینک در سطح جنبش چپ و کارگری، حول تجربه دو سندیکای شرکت واحد و نیشکر هفت تپه جریان دارد. در این بحث و جدل ها از عباراتی مانند «سه جانبه گرایی»، «سازشکاری»، «توده ایسم و نئو توده ایسم»، «فرقه گرایی» و.... استفاده می شود، اما در نهایت راه حل ها و پیشنهادها فاصله یا تفاوت چندانی با هم ندارند. همه در یک دایره می چرخند. نقطه مشترک اساسی در همه آن ها، ناتوانی از پیوند دادن تشکل های مستقل موجود و مبارزات کارگری جاری با یک استراتژی و سیاست انقلابی است. هیچیک نمی توانند به درستی جایگاه مبارزات روزمره کارگری را تعیین کنند، چرا که در واقع درک روشنی از مفهوم و نحوه تدارک و انجام انقلاب اجتماعی به رهبری طبقه کارگر و نقش پیشاهنگ انقلابی در آن ندارند. تعریف و تمجید از مبارزات کارگری جاری، و تحسین کارگران صرفا به علت کارگر بودن شان، در واقع جنبه تعارف پیدا کرده است. چرا که امید، امید متکی به تحلیل علمی از تضادهای اصلی جامعه سرمایه داری و جایگاه طبقه کارگر در حل آن ها، در ذهن نیروهای گرفتار اکونومیسم و رفرمیسم رنگ باخته است. فعالیت عملی این نیروها بیشتر سمت و سوی «مدد کاری اجتماعی» و «همدردی با کارگران محروم» پیدا کرده است. سطح توقع ها به شدت پایین آمده. علیرغم فحش هایی که به سیاست «سه جانبه گرایی» و «سازش طبقاتی» داده می شود، جوهر سیاست پیشنهادی بخش بزرگی از نیروهای چپ، چک و چانه زدن بهتر کارگران با کارفرمای دولتی و یا خصوصی است. حتی دعواهایی که بر سر رفتارهای سکتاریستی درون فعالان جنبش کارگری جریان دارد حول اینست که چک و چانه زدن را اگر متحدانه جلو ببریم بهتر به نتیجه می رسیم یا جدا از هم؟ در این جدل ها عوامل تعیین کننده و جهت دهنده ای مثل قدرت سیاسی، استراتژی و سیاست های عمومی، و شکل ها و ابزارهای مختلف سازمان یابی و پیشبرد مبارزات انقلابی که اساسا غیرقانونی است، غایبند. گله گذاری ها بر سر تفرقه افکنی در صفوف این یا آن سندیکا است و زیر سوال بردن این یا آن کمیته فعالان کارگری. (1) حتی آنجا که یک گرایش قصد نقد سندیکالیسم را تحت شعار لغو کار مزدی دارد، خود به ستایش از جنبش خودانگیخته کارگری می پردازد و کارگران را از رهبری حزب پیشاهنگ انقلابی و ابزار ضروری برای کسب قدرت سیاسی و برقراری دیکتاتوری پرولتاریا و هدایت ساختمان سوسیالیسم با هدف ایجاد دنیای کمونیستی بر حذر می دارد. (2) این گرایش با نفی محدودیت ها و خصلت تریدیونیونی و تمایل جنبش خودانگیخته به رفتن زیر پر و بال بورژوازی، با نفی وظیفه مبارزه سیاسی و ایدئولوژیک برای منحرف کردن این جنبش به یک حرکت آگاهانه و متشکل انقلابی، و با نفی ابزار تشکیلاتی ضروری برای هدایت کل این فرایند که هیچ چیز نیست مگر یک حزب کمونیست، عملا کارگران را محکوم به چرخیدن در دایره بسته فروش نیروی کار می کند، گیریم با یک چهره رادیکال و لحن پرخاشگرانه و تحت عباراتی مانند «تسخیر کارخانه»، «تشکیل شورا» و... اینان از مبارزه برای لغو کار مزدی می گویند اما به زبان بی  زبانی به ما اعلام می کند که دغدغه اصلی شان سطح معیشت و دستمزد است. البته این گرایش در قالب عباراتی مثل «سلاخی سفره های خالی»، «قتل عام تمامی دار و ندار»، «قتل عام موحش حداقل معیشت» و «سلاخی امکانات» بیان می شود. و توجه داشته باشید که از این عبارات «خونین» در مورد وضع معیشت و دستمزد کارگران اسکاندیناوی استفاده کرده اند!
در این بن بست عملی و سر در گمی نظری، راه جریان هایی هموار شده که در صفوف طبقه کارگر علنا سازش طبقاتی را تبلیغ می کنند. سندیکالیست هایی که در سیاست، متحد «جریان سبز» یا در واقع همراه بخش مغلوب و مغضوب طبقه سرمایه دار حاکم و رژیم اسلامی هستند، دوباره میداندار شده اند. جریان هایی که خود چند سال پیش برای کنار زدن این «سه جانبه گرایان» و «مبلغان سازش طبقاتی» و میراث داران «حزب توده» در محافل و تشکل های کارگری مبارزه کرده بودند، در وضعی قرار گرفته اند که در جریان تدارک اول ماه مه سال 89 عملا دنبال همان ها افتادند و کوشیدند قطعنامه و اقدامات خود را با آن ها هماهنگ کنند. (3) در شرایطی که سیاست های انقلابی و اهداف کمونیستی در سطح جامعه و در افق دید طبقه کارگر به صورت یک قطب متشکل مادیت پیدا نکرده، روی برگرداندن از مواضع به ظاهر با ثبات، به یک امر طبیعی تبدیل می شود. برای مثال به موضوع «خانه کارگر» و ماهیت ضد کارگری و ارتجاعی این نهاد وابسته به نظام حاکم نگاه کنید. تصور این بود که موضع گیری در قبال این نهاد سرکوبگر به یکی از اصول جنبش چپ و کارگری ایران تبدیل شده است. ولی حالا می بینیم که اینطور نیست و در لابلای بعضی نظریه پردازی ها برای جنبش کارگری، «خانه کارگر» به صفوف جنبش کارگری راه داده می شود و برایش جایی در منتهی الیه راست این جنبش رزرو می کنند. (4)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1-   در این زمینه می توانید رجوع کنید به نقد امیر پیام بر نظرات بهمن شفیق در مورد سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه، تحت عنوان «از این فرقه هم باید فاصله گرفت»/ آبان 89/ در سایت «افق روشن»
2-     رجوع کنید به مقاله «جنبشی که در اسارت بی افقی است» به قلم ناصر پایدار/ آذر 89/ در سایت «افق روشن»
3-     در اینجا مشخصا سیاست و رفتار نیروهای حاضر در «کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری» را مد نظر داریم.
4-     رجوع کنید به مقاله «سیاست خارجی جنبش کارگری» به قلم محمد قراگوزلو/ از سایت «کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد...»

--------------------------------------------


بادرود.

سوانح کاری: از ایران تا بنگلادش

                                              این قصه  سردراز دارد.....


آمار رسمی قربانیان حوادث معدن در ایران
 خبرگزاری حکومتی "ایلنا" به نقل از نماینده "راور و کرمان، تنها در سال گذشته نزدیک به 30 کارگر در اثر حوادث ناشی از ریزش و انفجار معادن در نقاط مختلف ایران جان خود را از دست داده‌اند.
جانباختن چهار کارگر معدن در کرمان
 روز سه شنبه 23 آذرماه بر اثر ریزش معدن و نشت گاز در معدن زغال سنگ "هجدک" در شهرستان "راور" در استان کرمان 4 کارگر جان باختند.
 چهارشنبه  24  آذر ماه  1389 _  15
مرگ دلخراش یک کارگر شرکت پتروشیمی مهاباد
 "ولی پورقلی" اهل ماکو، کارگر بتون ریزی شرکت پتروشیمی مهاباد در حین کار دچار حادثه گردید و جان سپرد.
 چهارشنبه  24  آذر ماه  1389 _  15
مرگ یک کارگر در اعماق چاه                                                                                                                                                                          کارگری در حین تخلیه چاه ساختمانی در تهران، در عمق 22 متری دچار گاز گرفتگی شد و جان خود را از دست داد.                                            سه شنبه  16 آذر ماه  1389 _ 07
مرگ جانگداز دهها کارگر در بنگلادش
 وقوع آتش سوزی در یک کارخانه تولید پوشاک واقع در شهر "داکا" پایتخت بنگلادش، 125 کشته و زخمی برجای گذاشت.
 چهارشنبه  24  آذر ماه  1389 _  15

چرا چنین فجایعی رخ می دهد؟

علت اساسی وقوع این سوانح کاری بیشمار و دائمی، هدف و شیوه ای است که نظام سرمایه داری و باندهای سرمایه دار (دولتی یا خصوصی)، در روند کار و تولید دنبال می کنند. آنها به دنبال کسب سودهای بیشتر و سریعتر هستند. آنها می خواهند تا آنجا که امکان دارد هزینه های تولید را کاهش دهند که این شامل پرداخت دستمزد و سایر هزینه های نگهداری کارگران هم هست. هر چه شدت کار و سرعت کار کارگران در یک روز کار بیشتر باشد، محصول بیشتر و سریعتر تولیدخواهد شد؛ یا انجام پروژه ها کمتر طول خواهد کشید؛ و نتیجتاً هزینه های کارفرما هم کمتر خواهد شد. حتی در پروژه های ساختمانی و راهسازی که به دست مقاطعه کار سپرده شده است و قاعدتاً کار را هر چه بیشتر کش بدهند، سود بیشتری به جیب می زنند، هم از شدت و خطرات کار کاسته نمی شود. چون در اینجا نیز بخش بزرگ سود را مقاطعه کار از قیمت سازی مواد اولیه و مصالح به دست می آورد تا از تقلب در پرداخت چند ماه دستمزد کارگران. در اینجا اگر کار را کش می دهند برای اینست که مصالح و مواد اولیه ای که قبلاً خریداری و انبار شده را فردا به قیمت تورمی روز (یعنی چهار لا پهنا) حساب کنند. طول دادن کار، چیزی از پر مخاطره بودن آن برای کارگران موقت، بی حقوق و اکثرا مهاجرانی که از امکانات و استانداردهای ایمنی بی اطلاعند، کم نمی کند. اکثریت کارگران قربانی سانحه را جوانان در فاصله سنی 25 تا 30 تشکیل می دهند و این اتفاقی نیست. اینها همان جوانانی هستند که انرژِی و قدرت کار سریعتر و شدیدتر را دارند و در عین حال، انگیزه و نیاز به کسب دستمزد بیشتر در شرایط  تشکیل خانواده، آنان را به سوی مشاغل پر مخاطره می کشاند.

خلاصه اینکه، کاهش سوانح کاری و تبدیل آن به چیزی که واقعا بتوان برآن نام «سانحه» نهاد، در گرو دگرگونی اهداف و روش های حاکم بر روند کار است. و این هیچ معنایی ندارد مگر نابودی نظام سرمایه داری با همه نهادها و قوانین و افکار و دیدگاهی که آن را نمایندگی می کند.
تا هفته ای دیگر....
جمعی از فعالین کارگری (جافک)    دی ماه  1389        
Jafk1384.blogspot.com – kargaranfa@gmail.com

۱۳۸۹ آذر ۳۰, سه‌شنبه

جنبش کارگری ایران: وضعیت کلی و گرایش های رایج


  دور جدیدی از بحث و جدل بر سر خصوصیات و نقش جنبش کارگری ایران در میان عناصر و گروه هایی که چپ و سوسیالیست خوانده می شوند، آغاز شده است. در این جدل، عملکرد کمیته های گوناگون و نیز تشکل های مستقل سندیکایی زیر ذره بین قرار گرفته است. اگر چند سال پیش، گروه ها و یا عناصر چپ  اختلاف نظرهای شان با نحوه عمل تشکل های موجود و سیاست رهبران شان را مسکوت می گذاشتند و دهان را فقط برای تحسین و ستایش از آن ها باز می کردند، حالا شمشیر انتقاد را بیرحمانه بالای سر می چرخانند. چه عواملی باعث این تغییر رویه شده است؟ چه روحیه و انگیزه ای پشت جدل های امروز قرار دارد؟ مهم تر اینکه، مبارزه نظری و سیاسی کنونی باید چه سمت و سویی اتخاذ کند و به چه پرسش هایی پاسخ بگوید تا گرهی از کار باز کند و در خدمت به پیشروی و تکامل جنبش طبقه کارگر قرار بگیرد؟
آنچه پیش رو دارید نخستین بخش از مجموعه ای است که به شکل فشرده به پرسش های بالا می پردازد. تلاش ما اینست که هر بخش در عین پیوستگی با بخش های دیگر، تا حدی خصلت مستقل هم داشته باشد. بر همین مبنا از همه رفقا و دوستان علاقمند به اظهار نظر و مطرح کردن دیدگاه های نقادانه خود در مورد این مجموعه دعوت می کنیم که منتظر انتشار همه بخش ها نشوند و نظرات خود را بر سر هر بخش در دسترس ما قرار دهند.

بخش اول:

عینیت جامعه و ذهنیت فعالان جنبش کارگری

امروز بعد از یک دوره کم حرفی یا سکوت، بار دیگر شاهد جنب و جوش نظری در بین افراد و نیروهای منتسب به جنبش کارگری و تغییر رویه آن ها در برخورد به اختلافات درونی این جنبش هستیم. به عقیده ما دو عامل در کار است. یکم، خیزش عمومی سال 88 و فضای سیاسی و ایدئولوژیک حاکم بر جامعه که نقاط ضعف نیروهای چپ را به نمایش گذاشت. آن ها نتوانستند تاثیر سیاسی مهمی بر مردم به پا خاسته بگذارند و حداقل در سازماندهی بخش های پیشروتر توده ها موفق باشند. این ناتوانی، بیش از همه به خود این نیروها نشان داد که کجای کارند. دوم، فاصله نسبی بین جنبش کارگری با جنبش عمومی سیاسی که نیروی مهمش را زنان و مردانی تشکیل می دادند که عمدتا از قشرهای متوسط و غیر کارگری و نوک پیکانش جوانان و نوجوانان دانشجو و دانش آموز بودند. روشن باشد که منظورمان عدم حضور کارگران در خیزش 88 نیست. در جریان تظاهرات های هشت ماهه آن سال، جویندگان کار و بخشی از کارگران جوان بخش «خدمات» و مشاغل موقت، شرکت فعال داشتند. اما این حضور، رنگ و بوی طبقاتی نداشت. این کارگران در غیاب آگاهی و سیاست انقلابی طبقاتی و محروم از تشکل یا تشکل های طبقاتی خود به خیابان ها آمده بودند. این هم واقعیتی است که فضای سیاسی برخاسته از خیزش 88، در جنبش جاری کارگری چندان منعکس نشد و تاثیر ملموسی بر شعارها و خواست های مبارزات کارگری نداشت.
این واقعیات عینی قاعدتا در ذهن همه عناصر و گروه هایی که حرکت خود را با منافع طبقه کارگر و جنبش کارگری تعریف می کنند سوال ایجاد کرد. از یک طرف موج خیزش توده ای، به گرایش قدیمی دنباله روی از حرکت خود به خودی بیشتر پا داد. در صفوف همه محافل و گروه های چپ، گرایش ها یا اختلاف نظرهایی بروز کرد. گرایش به همراهی آشکار یا خجالتی با «جریان سبز» و مسکوت گذاشتن سیاست بورژوایی و ضد مردمی اصلاح طلبان حکومتی تحت استدلال های گوناگون بیان می شد. در مقابله با گرایش هایی که خیزش توده های معترض را یکسره تحت عنوان «ارتجاعی» نفی می کردند (1) و ملتمسانه از کارگران و نیروهای چپ می خواستند که کاری به کار این حرکت نداشته باشند و در خانه بنشینند تا این موج بگذرد و مبارزه طبقاتی دوباره روی «مسیر طبیعی» اش بیفتد، بحث های نادرستی زمزمه شد که از استدلال علمی و از واقعیت عینی بسیار فاصله داشت. مثلا ادعا شد که خیزش 88 تحت تاثیر مبارزات کارگری جاری طی پنج شش سال گذشته صورت گرفته است. سیاه روی سفید نوشته شد که مراسم اول ماه مه در پارک لاله تهران که پیش از شروع مورد حمله نیروهای امنیتی قرار گرفت و به دستگیری نزدیک به 200 نفر انجامید، روحیه تعرضی را در بین توده های مردم انتشار داد و نتیجه اش را در جریان وقایع بعد از انتخابات ریاست جمهوری اسلامی دیدیم! خب، استیصال از سر و روی چنین «تحلیلی» می بارید. این خیال بافی دلخوشکنک، بیان استیصال و احساس عجز در مقابل نفوذ و تاثیر تعیین کننده بخش «سبز» طبقه حاکمه اسلامی در خیزش محقانه مردم بود. یا گروهی دیگر برای اینکه به بورژوازی امتیاز ندهند و کارگران هم در کلاس تاریخ، نمره منفی نگیرند چنین ادعا کردند که در خیزش اخیر اصلا طبقه متوسطی در کار نبود. کسانی که به خیابان آمدند همه از مزدبگیرانی بودند که تنها دارایی شان نیروی کارشان است. در واقع، همه کارگرند! اما این ادعای غیر واقعی هم نمی توانست دردی را دوا کند.
وقتی که خیزش 88 فروکش کرد، تغییر چندانی در وضعیت تشکل های مستقل کارگری و به طور کلی جنبش کارگری پدید نیامد. یا آن طور که بخشی از چپ انتظار داشت، «مبارزه طبقاتی» روی غلتک نیفتاد. فروکش خیزش، هم نتیجه سرکوب فشرده و ارعاب سیستماتیک مردم از سوی رژیم بود و هم حاصل منطقی سیاست و جهت گیری اصلاح طلبان حکومتی که رهبری حرکت مردم را در دست داشتند. اما فقط این نبود. ضعف و ناآمادگی، نفوذ ناچیز، و بی بهره بودن از یک نقشه استراتژیک و یک برنامه عملی برای سازماندهی و بسیج توده ها، در حرکت نیروهایی که خود را نماینده منافع طبقه کارگر و رهایی نوع بشر می دانند موج می زد. نوع پیشرفت خیزش و شکل فروکش آن، تحت تاثیر این وضع هم بود. امروز فضای آزار دهنده ای که بر مجموعه نیروهای منتسب به جنبش کارگری و چپ حاکم است، فضای بن بست است. این نیروها اگر با دید علمی، جهت گیری نقادانه انقلابی و رفتار صادقانه به بن بست کنونی نگاه کنند می توانند سر منشاء و علل شکل گیری این وضع را در نگرش و اهداف و سیاست های خود در سال های قبل از خیزش 88 بیابند. بن بست عملی امروز، نتیجه و بازتاب بن بست سیاسی و ایدئولوژیک سال های گذشته است. به همین علت، انتقادهای سطحی، نق زدن های ضعیف و حمله های سکتاریستی ره به جایی نمی برد. باید به ریشه ها پرداخت.

(1)در این زمینه رجوع کنید به تبلیغات حزب حکمتیست و نظرات افرادی مانند بهمن شفیق و عباس فرد

----------------------------------
با درود
این هفته به معرفی کتابی با نام تاریخ کمون پاریس 1871، نوشته اولیویه لیساگاره، ترجمه بیژن هیرمن پور، ویرایش عباس فرد نشر امید، مارس 2009 می پردازیم.

برای مبارزانی که رویای سرنگونی نظام طبقاتی سرمایه داری و ساختن یک جامعه و دنیای نوین و عاری از استثمار و ستم را در سر دارند، بررسی و درس آموزی از تجارب انقلابی عصر سرمایه داری اهمیت بسیار دارد. کمون پاریس یکی از این تجارب است. جایگاه ویژه کمون پاریس از آنجاست که نخستین گام عملی توده های کارگر و زحمتکش برای سرنگونی دولت بورژوایی و نظم کهن و ایجاد یک نظام متفاوت، با هدایت و همراهی گروه ها و شخصیت های انقلابی و انترناسیونالیست، به حساب می آید. پرولترهای انقلابی و متحدانش موفق شدند با قیام مسلحانه، هیئت حاکمه بورژوا و اشراف و مقامات بوروکراسی اداری و ارتش را از پایتخت فرانسه فراری دهد و نزدیک به سه ماه، قدرت مردمی را در آن شهر برقرار کند. سرانجام کمون پاریس، با هجوم نیروهای مرتجع و درپی دسیسه های مکرر، سقوط کرد و به خون کشیده شد. طی 140 سالی که از تجربه کمون می گذرد، رهبران و نظریه پردازان کمونیست بارها به آن پرداخته اند و دستاوردها و نقاط ضعفش را وارسی کرده اند. از مارکس و انگلس گرفته تا لنین و مائو در تجربه انقلابی خویش به درس های جهانشمولی که می توان از کمون آموخت رجوع کرده اند. گرایش های گوناگون چپ نیز هر یک کمون پاریس را بر مبنای بینش و جهت گیری خاص خود معنا کرده اند و در بازخوانی کمون روی نکات و خصوصیات و اقداماتی انگشت گذاشته اند که به کار اثبات نظرات و عملکرد خودشان می آید.
طی قرن بیستم، تجربه کمون پاریس دست مایه چند اثر در شوروی سوسیالیستی شد. در دهه 1920 یک فیلم سینمایی تحت عنوان «کمون پاریس» ساخته شد که چندان مورد توجه قرار نگرفت. شاید اثر دندان گیری نبود. کتاب حجیمی نیز به همین نام از سوی شوروی ها انتشار یافت که بر اساس همه اطلاعات جمع آوری شده در مورد این واقعه تاریخی بود. ترجمه فارسی آن کتاب که حاوی نکات ارزشمندی است به سال 1360 در ایران منتشر شد. البته این کتاب هم از نظر محتوا و هم سبک، بین تاریخ و داستان نویسی سرگردان است و در بسیاری از جاها، گرایش به ایده الیزه کردن تفکر و عمل کموناردها، و استرلیزه کردن وقایع تاریخی دارد.
اینک بعد از سال ها نسخه فارسی کتاب دیگری در دسترس ما قرار گرفته که یک منبع رجوع مهم برای نظریه پردازان و رهبرانی بود که به کمون پاریس پرداخته اند. یک ویژگی کتاب «کمون پاریس 1871» این است که نویسنده اش خود از کموناردها بوده، کمون را با پوست و گوشت خود تجربه کرده است. اولیویه لیساگاره که از نظر گرایش سیاسی طبقاتی با جریان انترناسیونال اول و مارکس و انگلس همراه بود، به مثابه یک مبارز انقلابی فعال در بطن مباحثات و مبارزات درون کموناردها، در سنگرهای مقاومت مسلحانه برای حفظ کمون در برابر حملات بورژوازی، و در جریان وقایع سیاسی و نظامی فرانسه پیش از تشکیل کمون حضور داشت. لیساگاره کتابش را بعد از سرکوب خونین کمون، در تبعید نوشت. این کتاب به صورت ضمیمه «جنگ داخلی در فرانسه» اثر مارکس منتشر شد و بخشی از اطلاعاتی که مارکسی به آن رجوع کرده، گفته ها و نوشته های لیساگاره است.
یک مشخصه دیگر کتاب اینست که خواننده را در جریان بحث و جدل ها و اختلافاتی قرار می دهد که روز به روز در بین نیروها و شخصیت های تاثیرگذار بر سرنوشت کمون بروز می کرد و بر نحوه عملکرد سیاسی و تصمیمات  اجتماعی و اقتصادی و نظامی این اولین حکومت کارگری دنیا موثر می افتاد. بر خلاف انتظاری که ممکنست خوانندگان از بررسی جنبش انقلابی توده های کارگر و زحمتکش داشته باشند، نقطه تمرکز کتاب بر تغییر و تحولات فکری و عملی رهبران کمون است. این کتاب، شرح ائتلاف ها و انشعاب ها، استواری ها و تزلزل ها، هشیاری ها و خام اندیشی ها، قهرمانی ها و فرصت طلبی ها در صفوف رهبران و مقامات کمون پاریس است. این نکته را هم باید گفت که شاید تماس مستقیم نویسنده با این افراد، مشاهده افت و خیزها و جهت گیری های مثبت و منفی هر یک، و مشخصا خطاهای فاحش و مرگباری که بعضی از آنان مرتکب شدند، باعث شده که ارزیابی اش از بعضی رهبران «جنبه شخصی» به خود بگیرد و با لحنی خصمانه از آنان یاد کند.
یکی از نکات قابل توجه دیگر، پاره ای از مواضع سیاسی لیساگاره است که به نظر می آید خود به پیشروترین جریان حاضر در کمون پاریس تعلق داشته است. از روی این مواضع می توان به گرایش های کلی کمونیست های آن دوران پی برد. برای مثال، لیساگاره برای اثبات تزلزل و ناکارآمدی جناح های مختلف بورژوازی فرانسه، به موضوع جنگ فرانسه و پروس و عقد قرارداد آتش بس و نهایتا تسلیم فرانسه می پردازد. نویسنده این کار را برای اثبات ضرورت کسب قدرت توسط کارگران و ایجاد کمون پاریس انجام می دهد. در واقع لیساگاره، جمهوری خواهی و وطن پرستی را به هم گره می زند و برای اثبات حقانیت کموناردها آنان را وطن پرستان واقعی معرفی می کند. در عین حال، او با تیزبینی خاصی نقاط ضعف اقلیت انقلابی تر کمون را تشخیص می دهد و می نویسد «آنان نتوانستند بفهمند که کمون یک سنگر است نه یک حکومت.... فکر می کردند که کمون دوام خواهد داشت... بنابراین برخی تصمیمات گرفتند که خواب و خیال بود... در این زمینه با اکثریت کمون وجه مشترک داشتند.... آنان واکنش در مقابل اصل اتوریته را تا آنجا جلو بردند که حکم خودکشی داشت...» به نظر می آید که همین نکات باریک بینانه، راهگشای تبیین مفهوم عملی و ضرورت دیکتاتوری پرولتاریا، و تشخیص شکل نطفه ای یا جوهر آن در تجربه کمون توسط مارکس بوده است. از لابلای سطور کتاب می توان زمینه های شکل گیری اندیشه لنین در بررسی رابطه دولت و انقلاب را تجسم کرد و اینکه چگونه کوشید درس های پیروزی و شکست کمون پاریس را در انقلاب اکتبر 1917 به کار گیرد.
به هر حال، کتاب لیساگاره اثر ارزشمندی است که باید آن را با نگاه امروزی خواند و درس های کماکان معتبرش را برای پیشبرد مبارزه طبقاتی انقلابی و در راه ایجاد دنیای کمونیستی از آن استخراج کرد. در خاتمه، جا دارد که از مترجم و ویراستار نسخه فارسی «کمون پاریس 1871» برای کار ارزشمندی که انجام داده اند تشکر کنیم.

تا هفته ای دیگر...

جمعی از فعالین کارگری(جافک)
دی ماه 1389
jafk1384.blogspot.com   

نکته: متاسفانه خبر دارشدیم که وبلاگ ما بار دیگر در ایران فیلیتر شده

۱۳۸۹ آذر ۲۳, سه‌شنبه

چند رهنمود برای مقابله با آلودگی هوا

آلودگی هوای شهرهای بزرگ به ویژه تهران طی چند هفته اخیر موجب نگرانی بسیاری از اهالی شده است. در مورد علل این وضع، شایعات فراوان است. مقامات حکومتی هر روز وعده می دهند که راهی برای رفع این آلودگی کشنده پیدا کرده اند. رسانه های دولتی به مردم اطمینان می دهند که بزودی «رحمت الهی» بر شهرها خواهد بارید و این معضل مکرر را حل خواهد کرد. تعطیل کردن پیاپی مدارس و ادارات به قصد کاهش آلودگی هوا، بی فایدگی خود را نشان داده و دیگر به یک شوخی بیمزه تبدیل شده است. خیلی از مردم تسلیم شده اند و هیچ کاری برای جلوگیری از ورود ذرات معلق سرطان زا به شش های زخمی خود انجام نمی دهند. دیگر خبری از هلال احمری ها و ماموران شهرداری هم نیست که خندان در مقابل دوربین های تلویزیونی بین مردم ماسک ضد آلودگی تقسیم می کردند. مقامات عالیرتبه و مراجع و کله گنده های مذهبی احتمالا برای حل این مشکل عمومی به کاخ ها و ویلاهای خود در مناطق هنوز خوش آب و هوا پناه برده اند. شاید هم در کتاب ها و رساله های موش خورده قرون وسطایی دنبال دعایی می گردند که پاسخگوی بحران آلودگی هوا در کلان شهرهای قرن بیست و یکمی باشد.
به راستی این معضل از کجا ناشی می شود؟ بدون شک، جغرافیای ایران و مشخصاً تهران یکی از عوامل دخیل در این آلودگی ِمکرر است. اگر در فصل های پاییز و زمستان باران کم ببارد یا نبارد، و اگر باد و توفانی در کار نباشد، پدیده ای که نامش را «مـِه دود» گذاشته اند به وجود می آید و با مساله «وارونگی هوا» بر فراز شهرهای بزرگ روبرو می شویم. هوای آلوده ای که در برگیرنده ذرات معلق ناشی از سوخت مراکز صنعتی و خودروهاست تا ارتفاع معینی که چندان هم زیاد نیست بالا می رود و مثل یک سقف کوتاه بر سر شهر کشیده می شود. این وضع، در شهری مانند تهران که شکلی گود و شبیه کاسه دارد و کوه های بلند از شمال به رویش دیوار کشیده اند، وخیمتر هم می شود. درست مثل این است که اهالی به داخل یکی از اتاق های گاز در اردوگاه های مرگ آلمان نازی رانده شده اند. وقتی که در محیطی هوای تازه جریان نداشته باشد، مجبوری از همین سموم خالص که هر یک خاصیت کشنده مخصوص به خود را دارد تنفس کنی.

برای رها شدن از این معضلات، منجمله از پدیده هایی مانند «وارونگی هوا» و «آلودگی محیط زیست» باید از شر نظام وارونه و آلوده سرمایه داری و رژیم های رنگارنگی که حافظ و نماینده اش هستند خلاص شد.


اما بی انصافی است اگر به خاطر این عوامل جغرافیایی و جوی، گناه را یکسره به گردن طبیعت بیندازیم. یک سوال ساده: آیا چهل سال پیش، اصلا پدیده ای تحت عنوان «مـِه دود» در تهران و شهرهای بزرگ وجود داشت؟ نه، نداشت. پس باید نگاه کنیم به عامل انسانی یا دستکاری ها و تغییراتی که جامعه در فضا و هوای شهرها انجام داده است و باعث شده که حالا به این «روز سیاه» بنشینیم. کسانی که دائما از تقدیر جغرافیایی و جوی می نالند به خیال خود دارند حرف علمی می زنند، اما آخرش آب به آسیاب آخوندهای عوامفریبی می ریزند که معضل را ناشی از عدم نزول رحمت الهی معرفی می کنند و می گویند یکی از علل این «غضب الهی»، بی حجابی یا بی عفتی دختران است!
بنابراین بپردازیم به آلودگی هایی که ناشی از ماشین بزرگ جامعه است. یعنی سوخت مراکز صنعتی و سوخت خودروهای بزرگ و کوچک. خب، وقتی که به این عوامل نگاه می کنیم می بینیم که فقط به ایران محدود نمی شود و ما با یک معضل جهانی روبروییم. رشد شهرهای بزرگ پر جمعیت در گوشه و کنار دنیا، مشکلات امکاناتی و محیط زیستی و مشخصا معضل آلودگی را به همراه دارد. شاید در نگاه اول به نظر غیرمنطقی یا جنون آمیز برسد که جوامع انسانی دارند دست به یک خودکشی بزرگ می زنند. اما بر این روند، یک منطق واقعی حاکم است: منطق سرمایه داری. یعنی منطق کسب حداکثر سود به هر طریق ممکن و در کوتاه ترین زمان ممکن. جنون واقعی را باید در کارکرد نظامی جست و جو کرد که بر کل دنیا منجمله بر ایران تحت جمهوری اسلامی مسلط است. آنچه به نظر بسیاری از ما، «خودکشی عمومی» جوامع می آید در واقع تلاش برای نفس کشیدن و بازتولید نظام سرمایه داری است. این نظام فقط می تواند با جست و جوی سود توسط سرمایه ها در یک رقابت دیوانه وار و به هر قیمت، منجمله با نابودی گسترده محیط زیست، زندگی کند. این یک بحث کلی و پایه ای است. ولی وقتی که ما از جوامع انسانی منجمله جهان سرمایه داری کنونی صحبت می کنیم، صرفا با عامل اقتصاد سر و کار نداریم. بلکه مجموعه ای از عوامل اقتصادی ـ سیاسی ـ اجتماعی ـ فرهنگی در ارتباط با یکدیگر، در کارند و در ایجاد معضلات گوناگون نقش تعیین کننده بازی می کنند. با در نظر گرفتن این نکته، دوباره به ایران آلوده امروز برگردیم.
واقعیات کدامند؟
واقعیت اول اینست که در ایران سالانه یک میلیون خودرو جدید تولید و وارد فضای شهری می شود. آیا جامعه به این میزان از تولید خودرو (که عمدتا از نوع وسیله نقلیه شخصی است) نیاز دارد؟ خیر. سودهای کلان و انحصاری که نصیب صنعت خودروسازی ایران می شود، علت این امر است. خودروسازی،  یک بخش مهم از فعالیت سرمایه داری بزرگ بوروکرات ــ وابسته دولتی است که با استفاده از اهرم های قانونی و فارغ از رقابت داخلی، قیمت های انحصاری و «من در آوردی» را تحمیل می کند. این ها برای حدود یک میلیون خودرو در سال، انگیزه و نیاز به مصرف را هم تولید می کنند! فراموش نکنید که مدیران عالیرتبه «ایران خودرو» و «سایپا» بارها در رسانه ها ظاهر شده اند و در مقابل انتقاد به تولید بی رویه خودروهای شخصی در ایران، با حرارت از «حقوق شهروندی» دفاع کرده اند و گفته اند: «هر شهروند حق دارد که یک خودرو داشته باشد!» حقیقت تلخی که پشت این جمله نهفته است اما، چیز دیگری است: «هر شهروند حق دارد که از آلودگی خفه شود یا سرطان بگیرد و به مرگ تدریجی یا آنی بمیرد.»
واقعیت دوم اینست که دل صاحبان صنعت خودروسازی برای هیچکس نمی سوزد مگر برای جیب خودشان. به همین خاطر خیلی راحت، و به منظور کاهش هزینه تولید، یک قطعه اساسی که می تواند از میزان دود خودرو و آلودگی هوا کم کند را حذف کرده اند! از هیچ نظارت و حساب و کتاب و مجازاتی هم نمی ترسند، چون خودشان مستقیما دولت هستند! موضوع به همین سادگی است: ارزش واقعی پول ایران نسبت به ارزهای جهانی مرتبا پایین می رود. برخی تحریم ها هم به علل سیاسی بر ایران اعمال می شود. نتیجتا قطعات ریز و درشت و تکنولوژی ای که صنایع بزرگ وابسته در کشور به آن نیاز دارد به قیمت بالاتری باید خریداری شود. سرمایه داری انحصاری فاسد حاکم بر کشور صلاح را در این دیده که این یا آن قطعه را حذف کند، گور پدر مردم! در همین چارچوب می بینیم که دولت برای «اثبات» اینکه تحریم های خارجی اثری بر ثبات جمهوری اسلامی ندارد، به فکر خودکفایی بنزین به هر قیمت افتاده است. در نتیجه، بدون اینکه دانش و فن آوری لازم را داشته باشد دست به تولید بنزین نامرغوبی زده که خوب نمی سوزد و در نتیجه بر میزان آلودگی هوا می افزاید. آنچه اهمیت دارد ژست «اقتدار و عزت» نظام اسلامی است. باز هم گور پدر مردم!
واقعیت سوم اینست که صنایع بزرگ و متوسط و کوچک در این کشور اسلامی ِ تحت سلطه امپریالیسم (حتی اگر بخش بزرگی از آن ها به علت رکود و بحران اقتصادی، خوابیده یا تعطیل باشد) عمدتا با استانداردهای روز سازگار نیستند. عمدتا از دستگاه ها و تکنولوژی های دست چندم و گاه از رده خارج شده استفاده می کنند. تابع قوانین نسبتا جدیدی که در بعضی از کشورهای سرمایه داری پیشرفته برای کاهش لطمات به محیط زیست به ناچار اجرایی شده، نیستند. همه چیز، از آب های زیرزمینی گرفته تا هوای محیط را وحشیانه آلوده می کنند. به جنگل و کوه و حیات وحش هم رحم نمی کنند. کافیست نگاهی بیندازیم به بی توجهی، بی کفایتی و افتضاحی که جمهوری اسلامی در قبال آتش سوزی در جنگل های نقاط مختلف کشور از خود نشان می دهد. علت اصلی فقط یک چیز است، انجام بعضی کارها از نظر این رژیم صرف نمی کند و عرصه های مهم تری برای هزینه کردن وجود دارد؛ مثلا دستگاه سرکوبگر نظامی و امنیتی! البته در این نوشته مجال پرداختن به همه این جنایات سرمایه دارانه را نداریم، و فقط اشاره ای داریم به وضع آلودگی شهرهای بزرگ. تا جایی که به رابطه سوخت و پسماندهای صنایع با فضای شهری مربوط می شود، باید بگوییم که حریم فضای زندگی شهری با این آلاینده های کشنده، مدت هاست قاطی شده است و هیچ مرزی بین این دو وجود ندارد. شهرهای بزرگ از هر طرف گسترش پیدا کرده اند و مناطق صنعتی که زمانی بیرون از شهر بود را در دل خود جای داده اند. دودکش ها و لوله های فاضلاب و تخلیه مواد صنعتی، همسایه مجتمع های مسکونی و پارک ها شده اند. این تازه جدا از هزاران کارگاه کوچک غیر استاندارد در هر محله است که ده ها هزار نفر به ناگزیر نان شب خود و خانواده شان را با کار در آنها تامین می کنند. بهره کشی و شدت کار یک سوی ماجراست، سوی دیگر خطر بیماری و مرگ تدریجی در یک محیط ناسالم و همزمان آلوده کردن محیط اطراف کارگاه است.
واقعیت چهارم اینست که رکود اقتصاد کشاورزی و محرومیت مناطق دور از مرکز منجمله مناطقی که مردمش از ستم ملی و مذهبی هم در رنجند، دائما بر شمار مهاجران به مناطق شهری می افزاید و باعث باد کردن شهرهای بزرگتر می شود. شهرهایی که به نظر می آید در آنجا کماکان امکان بیشتری برای کار پیدا کردن است. همزمان تشدید فقر و گرانی و فلاکت، چند شغله شدن را به شمار بیشتری از مردم تحمیل می کند. حتی اگر این به معنی چند شغل کاذب و موقتی باشد. یکی از مشاغل رایج و «قابل دسترس» در شهرهای بزرگ، مسافرکشی است. برخلاف عوامفریبی های مقامات نیروی انتظامی یا شهرداری، مشکل این نیست که «مردم» برای تفریح و پر کردن اوقات بیکاری، یا از سر شکم سیری، یک تنه سوار ماشین می شوند و در خیابان های شهر گشت می زنند! واقعیت اینست که هر کس امکان جور کردن خودرویی دارد و دخلش به خرجش نمی رسد، برای شکار مسافر به خیابان می زند. این فقر و نیاز اقتصادی صدها هزار بیکار در هر شهر بزرگ است که بر آلودگی هوا می افزاید. واقعیت اینست که تحت شرایط فقر و فلاکت توده ای، طرح هایی مانند «جایگزین کردن خودروهای فرسوده»، حرف مفت است و باد هوا. مردم مجبورند به هر ترتیب شکم خود را سیر کنند. این همه خودرو فرسوده، این همه موتوری برای حمل و نقل و پیک در سطح شهر، دارند به یک اقتصاد بیمار سرویس می دهند و خودشان نشانه ای از این اقتصاد بیمارند.
واقعیت پنجم اینست که دولت و شهرداری، حق آلوده کردن هوا را به صاحبان صنایع و اربابان بخش خدمات (مجتمع های تجاری و شرکت های حمل و نقل و...) حتی به برج سازان و بساز و بفروش های دست دوم هم می فروشند. حالا این کار می تواند به شکل رسمی در جلسه حضوری سرمایه دار با مقام شهرداری فلان منطقه انجام شود، یا به شکل رشوه ای که در محل وقوع جرم به جیب «شهربان» یا مامور نیروی انتظامی گذاشته می شود.
این ها واقعیاتی اساسی است. سوال اینست که آیا در این نظام سرمایه داری بیرحم، تحت این رژیم مستبد فاسد، می تواند تلاش لجام گسیخته برای کسب حداکثر سود وجود نداشته باشد؟ می توانیم با مهاجرت های دائمی گسترده، با بیکاری و فقر و فلاکت روبرو نباشیم؟ می توانیم شاهد پدیده هایی مثل بی اعتنایی نسبت به آینده و چسبیدن به منافع فوری و شخصی، یا بی توجهی به مسائل زیست محیطی نباشیم؟ می توانیم از رشوه خواری و حق و حساب دادن های قانونی و هزار و یک درد دیگر لطمه نبینیم؟ نه. ممکن نیست. برای رها شدن از این معضلات، منجمله از پدیده هایی مانند «وارونگی هوا» و «آلودگی محیط زیست» باید از شر نظام وارونه و آلوده سرمایه داری و رژیم های رنگارنگی که حافظ و نماینده اش هستند خلاص شد.
این یک رویای محال نیست. کافیست دست به کاری بزرگ بزنیم و نظامی را جایگزین نظام ضد مردمی و مستبد سرمایه داری کنیم که بر اقتصاد و سیاست و فرهنگ بهره کشی و کسب سود و تبعیض و ستم استوار نباشد. کافیست تحولی بزرگ در روابط و ذهنیت توده های مردم ایجاد کنیم که به منافع جمع، به آینده و آیندگان، فکر کنند و در خود توان ساختن یک آینده متفاوت را ببینند و سرنوشت خویش را به دست بگیرند.

کافیست دولتی بنا کنیم که با اتکاء به توان و خلاقیت و فعالیت آگاهانه توده های کارگر و زحمتکش و روشنفکران پیشرو و نواندیش و مردمی، چرخ های جامعه را بگرداند و یک اقتصاد برنامه ریزی شده سوسیالیستی را با توجه به مسائل محیط زیستی طراحی و اجراء کند.
در این مجال، بگذارید به یکی دو اقدام عملی و ممکن که یک دولت انقلابی سوسیالیستی می تواند فورا آن ها را به اجراء بگذارد اشاره کنیم. از خود سوال کنیم آیا نمی توان فورا تولید این همه خودرو بی مصرف و زیان بار را متوقف کرد و نیروی کار درگیر در این بخش را به تولید ماشین آلات کشاورزی، اتوبوس، واگن قطار و مترو و به طور کلی وسائط نقلیه عمومی اختصاص داد؟ آیا دولت سوسیالیستی نمی تواند با اتکاء به شور و آگاهی انقلابی توده هایی که به پا خاسته اند و قدرت سیاسی را به دست گرفته اند، و با تصویب قوانینی که تبعیضات و محرومیت ها را از مناطق تحت ستم ملی و دور از مرکز بزداید، روند مهاجرت ها را کاهش داد و حتی بر عکس کرد؟ چرا، می تواند. وقتی که سود در مقام فرماندهی جامعه ننشسته باشد، وقتی که با عادات و سنن کهنه مبارزه شود و توده های مردم راه و رسم زندگی جمعی را بیاموزند و منافع جمع و منافع آینده را برای خود معنی کنند، وقتی که خودخواهی و فردگرایی و رقابت منفعت جویانه و حقیر را زنان و مردان آگاه به عنوان ارزش ها و گرایش های ذاتی نوع بشر تلقی نکنند و برای رفع آن ها تلاش کنند، وقتی که امکانات و فرصت های پیشرفت و تکامل به حداکثر در اختیار بخش های مختلف جامعه و مناطق مختلف کشور قرار بگیرد، آنگاه می توان شاهد شهرهای قابل سکونت و متناسب و جمع و جورتر، خیابان ها و جاده های بدون ترافیک، فضای سبز گسترده و پایدار، صنایع استاندارد و پاک،  فاضلاب به سامان، هوای تمیز و مردمی سالم و شاداب بود.

---------------------------------------

با درود

در هفته فیل پرسیده بودیم چگونه نوع بشر می تواند از شر مذهب خلاص شود؟پاسخ سئوال هفته قبل را برای شما در اینجا نقل می کنیم.

چگونه نوع بشر می تواند از شر مذهب خلاص شود؟

  تا زمانی كه جامعه بشری بر پایه مناسبات اجتماعی خصمانه می چرخد، تا زمانی كه استثمار و ستم محو نشود، تا زمانی كه سازمان اجتماعی بشر و مناسبات اجتماعی مانع از آن هستند كه بشر به درك درست از نیروهای محركه واقعی درون طبیعت و جامعه نائل آید و بر این پایه عمل كند، بشر در كلیت خود نخواهد توانست ماهیت این "گرایش مذهبی" را درك كند و آنرا بطور داوطلبانه كنار بگذارد. برای این كار طبقات تحت استثمار و ستم، كه نیروی بالقوه برای عوض كردن جامعه هستند، باید به درك حقیقی از جهان و هستی بشر و اینكه چگونه میتوان آن را تغییر داد دست یابند. بخصوص توده هائی كه گرایشات انقلابی دارند باید جهش كنند و ذهن خود را از زنجیرهای مذهب رها كنند و ایدئولوژی رهائی بخش كمونیسم را اتخاذ كنند. فلسفه كمونیستی، ماتریالیسم ماركسیستی یا ماتریالیسم دیالكتیكی نام دارد. توده های زحمتكشی كه می خواهند از شر ستم و استثمار رها شوند، باید ماتریالیسم ماركسیستی را بیاموزند و بكار برند. ماتریالیسم ماركسیستی، هیچ ربطی به حرص دائم زدن برای كسب ثروت های مادی و تلاش سراسیمه و بیرحمانه در این كار ندارد. این استثمارگران و مشاطه گران آنها، و بیشتر از همه نظام سرمایه داری است كه چنین می كنند. ماتریالیسم ماركسیستی می گوید همه چیز در این جهان و كل هستی، از پدیده های مادی و واقعی تشكیل شده است. غیر از این هیچ هستی دیگری موجود نیست. هیچ "روح" و "ماوراءالطبیعه ای" موجود نیست. ماتریالیسم ماركسیستی اهمیت ایده ها (تفكرات، احساسات، هیجانات و غیره) را نفی نمی كند و بر نقش آنها در تاثیر گذاری بر افراد و جامعه واقف است. اما معتقد است كلیه ایده ها در نهایت از واقعیت مادی طبیعت و جامعه نشئت گرفته اند. میان واقعیت مادی از یكسو و ایده های انسان از سوی دیگر، رابطه دیالكتیكی (یعنی تاثیر گذاری متقابل) موجود است. به همین دلیل وجود ایده های صحیح انقلابی (آگاهی انقلابی) در تغییر وضع جامعه و جهان تعیین كننده است. ماتریالیسم ماركسیستی بیشترین اهمیت را به ایده هائی می دهد كه به صحیح ترین وجهی واقعیت را منعكس می كند و بنابراین به دگرگون كردن طبیعت و جامعه ـ و مهمتر از همه به دگرگونی انقلابی جامعه ـ كمك كرده و آنرا تسریع می كند. بنابراین ماتریالیسم ماركسیستی با هر شكل از ایده آلیسم و متافیزیك، با همه مقوله هائی كه مستقل از واقعیت مادی و ورای آن می باشند، مخالف است. با عقایدی كه یك نیروی ماوراء الطبیعه را آفریننده و نیروی محركه جهان می دانند، مخالف است. با ایده هائی كه هیچ پایه ای در واقعیت ندارند و واقعیت را آنطور كه دوست دارند تعریف می كنند، ضدیت دارد. با هرگونه گرایش به تغییر ناپذیر دانستن نظم موجود، با اعتقاد به وجود موجوداتی كه تمام و كمال و عالی و بدون تضادند، مخالف است. ماتریالیسم ماركسیستی با چنین دركهائی، منجمله دكترین و اعتقاد مذهبی، مخالف است. ماتریالیسم ماركسیستی در واقع راهنمای همه جانبه ترین تغییر انقلابی در جامعه است. همه جانبه ترین تغییر انقلابی یعنی محو كامل استثمار، ستم، تمایز طبقاتی و تخاصم اجتماعی. ماتریالیسم ماركسیستی راهنمای همه جانبه ای است برای رها كردن نوع بشر از همه اینها و به پیش راندن جامعه بشری است.(1)
 (1) منابع مورد استفاده برای نگارش این سری مقالات : 1 ــ "ایدئولوژی آلمانی" نوشته ماركس 2 ـ "جنگهای دهقانی در آلمان" نوشته انگلس 3ـ "لودویگ فویرباخ و پایان فلسفه آلمانی" نوشته انگلس 4 ـ مقدمه بر "سوسیالیسم: تخیلی یا علمی" نوشته انگلس 5 ـ "درآمدی بر نقد فلسفه حق هگل" نوشته ماركس 6- "دست یافتن به آزادی بدون كمك خدایان" نوشته باب آواكیان صدر حزب كمونیست انقلابی آمریكا
تا هفته ای دیگر.....
جمعی از فعالین کارگری (جافک)
آذر ماه 89
 jafk1384.blogspot.com