۱۳۸۹ آبان ۱۱, سه‌شنبه

چند نکته برای مباحثه

درباره ماركسیسم و رویارویی‌ عـلـــــم و خــرافه

  نكاتی درباره حقايق علمی و بينش كمونيستی 


   
این آخرین بخش از مجموعه ای است که تحت عنوان «مارکسیسم و رویارویی علم و خرافه» از سوی ما منتشر می شود. در بخش های قبل، مقاله ای از سایت «شورش» که توسط رفقای افغانستانی اداره می شد را به تفکیک در وبلاگ خود آوردیم. همانطور که در مقدمه ای بر آن مقاله نوشتیم:
«در این دنیای طبقاتی که جهل و خرافه به ویژه به شکل باورها و ارزش های دینی بیداد می کند، هر اثری که در دفاع از علم و حقایق علمی تولید شود و افکار کهنه و ضد علمی را به مصاف بطلبد، غنیمت است.... بخشی از نوشته حاضر به موضع گیری و جمعبندی و سنتز کمونیست ها در مورد مذهب، و نیز مفهوم و رابطه ایدئولوژی و علم مربوط می شود. از آنجا که این نکات بسیار مهم هستند و هم اکنون در میان نیروهای کمونیست انقلابی و روشنفکران چپ دنیا بر سر همین نکات بحث و جدل جریان دارد.»
در اینجا لازم می دانیم نظرات «جمعی از فعالین کارگری» را در زمینه بحث علم و ایدئولوژی و نقطه نظرات تئوریکی که رفقای سایت شورش (به ویژه در قسمت سوم مقاله فوق الذکر) مطرح کردند، جلو بگذاریم. به این امید که مباحثات بیشتری در مورد این موضوعات مهم جریان یابد و به دقیق تر و عمیق تر شدن بحث کمک کند.
****************

     نكاتی درباره حقايق علمی و بينش كمونيستی


   بیش از یک قرن است که در جنبش بین المللی کمونیستی، رفتار و گرایشی سر برآورده که ملاحظه کاری و عقب نشینی و سکوت در برابر مبانی خرافی و احکام ستمگرانه دینی را موعظه می کند. این گرایش خود را پشت توجیه ها و استدلال هایی مانند «شخصی بودن دین»، «لزوم احترام به عقاید فردی مردم» یا «عمده نکردن مسائل فرعی که باعث انفراد و دوری نیروهای سیاسی از توده ها می شود» پنهان می کند. در ابتدای قرن بیستم، پیشروی های بشر در عرصه انقلاب اجتماعی و نیز جهش های تعیین کننده در تکامل علم و تفکر ماتریالیستی دیالکتیکی به عقب راندن و تضعیف نهادهای دینی و ایده های کهنه و ستمگرانه مذهبی انجامید. اما بعد از شکست و فروکش موج آغازین انقلاب های کمونیستی، شرایط برای قد علم کردن و شیوع گسترده دین در سطح بین المللی مساعد شد. امروز یک گوشه از چهره زشت نظام جهانی سرمایه داری امپریالیستی، همین احیاء گری و «نوسازی» دینی است که مشخصا در شکل های بنیادگرایی، «نواندیشی»، قیامت گرایی اسلامی و مسیحی و جریان دورگه مسیحی ــ یهودی ظاهر شده است. در شرایطی که جامعه بشری در منگنه نظام طبقاتی و بحران های اقتصادی و اجتماعی و سیاسی قرار دارد، بحران فکری نیز فراگیر می شود. این وضعیت، توده های مردم را به دنبال دستاویزها و سراب ها و وعده هایی روان می کند که بار سنگین این زندگی دیوانه وار و بیرحم را، حتی اگر در عالم خیال و توهم هم که شده، برای شان سبک تر کند. کوچکی و ضعف قطب انقلاب  کمونیستی و جریان نواندیشی و روشنگری باعث شده که حتی جامعه روشنفکری نیز به گرایش های شبه مذهبی و عرفانی آلوده باشد، و بسیاری از قشر تحصیلکرده هم تفکر علمی را چیزی علی السویه یا هم تراز با طرز تفکرهای دیگر ببینند. بنابراین، دفاع از علم و تفکر علمی و روش ماتریالیستی دیالکتیکی، به نقد کشیدن و مبارزه با ضد علم و خرافه و طرز تفکرهای مذهبی و شبه مذهبی، به یک حرکت خلاف جریان ضروری تبدیل شده است. بدون این حرکت، پایه های مبارزه طبقاتی و اجتماعی، و شالوده انقلاب توده ای و آگاهانه کمونیستی، سست خواهد شد.

سه دهه حاکمیت اسلام سیاسی در ایران، و نطفه بستن و شکل گیری یک جنبش بنیادگرایانه و ارتجاعی اسلامی در کشورهای مختلف به ویژه در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا، کمونیست های انقلابی و نیروهای مترقی و نواندیش را بیش از پیش متوجه ضرورت مبارزه با اسلام سیاسی و تئوری و پراتیک ایجاد حکومت دینی کرده است. در این مبارزه عموما قوانین و احکام حکومتی که در قالب شرع اسلامی عرضه می شود، و ستمگری های آشکار زن ستیزانه و پدرسالارانه، آماج قرار می گیرد. کمبود آشکاری که در این زمینه به چشم می خورد و از تاثیر آن می کاهد، پرهیز از چالش فکری بر سر تفکر دینی، و مقولاتی مانند بندگی و ایثار و قدر گرایی است که در کنج ذهن های مومن خانه کرده، و پایه های فرهنگ و ایدئولوژی مسلط را تقویت می کند. توده های مردم، منجمله بخش بزرگی از تحصیلکردگان جامعه، حامل چنین تفکر و فرهنگی هستند. ما قصد نداریم راه حل های اراده گرایانه و ساده انگارانه ای را برای «حل» مساله دین ارائه کنیم. منظورمان هم این نیست که چنین مبارزه فکری ــ ایدئولوژیکی را پیش شرط کسب آگاهی انقلابی (طبقاتی و سیاسی) توده ها معرفی کنیم. اما باید تاکید کنیم که بدون جرات کردن به دفاع از تفکر ماتریالیستی دیالکتیکی، به دفاع از علم، بدون هجوم به خرافه و ضد علم، بخش مهمی از زنجیرهای اسارت ذهنی مردم دست نخورده باقی خواهد ماند. بدون این کار، رشته های پیوند فکری میان توده های تحت ستم با ستمگران حاکم که فرهنگ و ایدئولوژی مسلط بازتاب و تقویت کننده منافع طبقاتی آنهاست زیر ضرب نخواهد رفت و این پیوندها به مثابه چشم اسفندیار مبارزه و اعتراض مردمی بر جای خواهد ماند و عمل خواهد کرد. به علاوه، اگر کمونیست ها جرات این مصاف را به خود ندهند، در واقع عدم اعتماد به نفس و گرایش کجدار و مریزی را به نمایش می گذارند که با روحیه انقلابی ضروری برای رهبری انقلاب اجتماعی و هدایت فرایند ساختن یک جامعه نوین سوسیالیستی هیچ خوانایی ندارد.

بخشی از مبارزه برای دفاع از علم، ارائه درک صحیح از علم و روش علمی و تلاش برای به کار بستن این روش در شناخت و تغییر دنیا است. در جنبش بین المللی کمونیستی بارها این جمله تکرار شده که «در جامعه طبقاتی، بر همه چیز مهر طبقات خورده است.» آیا این جمله در توضیح علم و حقایق علمی هم صدق می کند؟ به عقیده ما، طی سالیان دراز یک درک مکانیکی و دگماتیستی در تحلیل از پدیده ها و عرصه های متنوع جامعه بشری ظاهر شده که همه چیز را به قالب های به اصطلاح طبقاتی و یا سیاسی تقلیل داده است. دست در دست این درک نادرست، رفتار فایده گرایانه ای را نسبت به پدیده ها، منجمله به علوم مختلف، شاهد بوده ایم. به این صورت که صحت و یا اولویت هر رشته ای از علوم و تحقیقات علمی با این معیار سنجیده شده که آیا مستقیما و فورا به منافع و نیازهای سیاسی و اقتصادی «طبقه» ما یا نظام سوسیالیستی ما فایده می رساند یا خیر. این در حالی است که اصولا طبیعت علم و تحقیق علمی با چنین تنگ نظری ها و محدوده تراشی هایی در تضاد است. تکامل علم، بدون بلند پروازی و شکستن محدوده ها و فکر کردن ورای نیازهای روز ناممکن است. حتی اگر بهترین نیات بر سیاست ها مسلط باشد و صادق ترین نمایندگان طبقه انقلابی هم در راس قدرت نشسته باشند، بستن راه آزمون ها و تحقیقات علمی (مثلا تحت عنوان صرفه جویی و اولویت در تخصیص بودجه عمرانی)، یا بستن راه رویا پردازی های علمی دانشمندان پیشگام در عرصه های ناشناخته (مثلا تحت عنوان مبارزه با تمایلات و اولویت های فردی و بی ارتباط با مسائل روز جامعه سوسیالیستی)، آسیب های درازمدت و کوتاه مدتی را برای پیشرفت و تکامل علم و پیشروی انقلاب اجتماعی و نهایتا رهایی نوع بشر به همراه خواهد داشت.

حمایت طبقه کارگر و یا دولت انقلابی از «علم طبقاتی» (علمی که قاعدتا باید در کار تئوریک و عملی دانشمندانی که اعتقاد خود به کمونیسم و سوسیالیسم را اعلام می کنند تبلور یابد) با جوهر تفکر علمی در تضاد است. در جامعه بشری، حقیقت در انحصار هیچ فرد و گروه و طبقه معینی نیست. ماده به شکل های بی نهایت از هر روزنه و قلمرو حیات سر بر می آورد و علم، به معنی شناخت مدون از تضادها و قانونمندی های تکامل پدیده های گوناگون و بیشمار، در نتیجه پراتیک های بزرگ نوع بشر، در ذهن های گوناگون و بیشمار شکل می بندد و به بیان در می آید. تاریخ تکامل علوم جز این را نشان نمی دهد. اگر کمونیست ها میان خصلت فراطبقاتی علم با «استفاده طبقاتی از علم» تفاوت نگذارند، فقط خود و توده های تحت رهبری خود را از دستاوردها و نطفه ها و جوانه های پیشرفت و تکامل و تصحیح علوم که مرتبا در گوشه و کنار جامعه طبقاتی به ظهور می رسد، محروم خواهند کرد. در اینجا شاید یادآوری یکی از فرمولبندی های مائو تسه دون ضروری باشد که فعالیت نوع بشر در طول تاریخ جوامع طبقاتی را در سه دسته بندی کلی چنین خلاصه کرد: «مبارزه طبقاتی، مبارزه تولیدی و آزمون های علمی». این سه عرصه اگر چه با یکدیگر ارتباط متقابل دارند و بر هم متقابلا تاثیر می گذارند، اما خصلت و جایگاه و قانونمندی های جداگانه و مختص به خود هم دارند. هیچ نیروی قادر ناپیدایی، هیچ حکم و شعاری، نمی تواند راه ورود افراد مختلف با گرایش ها و منافع طبقاتی مختلف را به این عرصه ها ببندد. دشمنی با انقلاب کمونیستی و جاودانه انگاشتن جامعه طبقاتی الزاما و به شکل یک به یک، دشمنی با علوم و ریاضیات را نتیجه نمی دهد. نادیده گرفتن این واقعیت، به دگماتیسم و تنگ نظری و تقلیل گرایی خواهد انجامید، چنان که طی چندین دهه گذشته انجامیده است. باید به مساله از این زاویه هم نگاه کرد که چه بسا در رشته های گوناگون علمی، دانشمند و محققی که به لحاظ سیاسی بورژوا است و حتی عقاید سیاسی و ایدئولوژیک مرتجعانه و خرافی دارد، با یک مقوله و مبحث معین رفتاری ماتریالیستی دیالکتیکی تر از دانشمند دیگری داشته باشد که به کمونیسم معتقد است و در خدمت جامعه سوسیالیستی است. بسیاری از پیشرفت ها و دستاوردها در عرصه تئوری های فیزیک دنیای ماکرو و دنیای میکرو، شیمی، زیست شناسی، ژن شناسی، علوم سایبر و رایانه، نانوتکنولوژی و... در نتیجه فعالیت چنین دانشمندانی حاصل شده است. حتی تکوین و تکامل و پیشرفت مارکسیسم یا به مفهومی کلی علم انقلاب کمونیستی، تحت تاثیر و در ارتباط با پیشروی علوم در رشته های زیست شناسی (انقلاب داروین در شناخت از تکامل انواع) و شیمی و فیزیک انجام شد. در مقاطعی از تاریخ جوامع سوسیالیستی شوروی و چین، نمونه های بارزی از برخورد محدودنگرانه به علم، تحت عنوان «علم طبقاتی» مشاهده شد و به اجراء در آمد که نتایج زیان باری با خود به همراه داشت. قبول نظریه مکانیکی «لیسنکو» (گیاه شناس شوروی سوسیالیستی) در باب اصلاح بذر گندم از سوی مقامات آن کشور به همان اندازه نادرست بود که مخالفتی كه آنان در ابتدا به خاطر جلوه ها و استنتاجات "غیر ماتریالیستی" و باورهای ایده الیستی واضع فیزیك كوانتوم با خود این علم ابراز كردند.  

در عین حال، تلاش دائمی برای کسب سود در سرمایه داری و پیروز بیرون آمدن از میدان رقابت در سرمایه گذاری و بازار و غارت منابع، و تسلط تفکرات و فرهنگ ضد مردمی و زن ستیزانه و تجمل گرایانه بورژوایی بر جامعه بورژوایی، باعث می شود که مثلا در رشته پزشکی، امکانات و توجهات به سوی تحقیق و تکامل در تولید دارو و فنون درمان در زمینه های پر سود و بعضا تجملی متمرکز شود. یا این هم واقعیتی است که بسیاری از دانشمندان که در سیاست و یا ایدئولوژی تمایلات بورژوایی و خرافی دارند، این التقاط را با خود به عرصه تحقیقات و آزمون ها و تدوین تئوری های علمی می آورند و همین مساله در کارشان موانع واقعی ایجاد می کند، پیشروی هایشان را عقب می اندازد و یا به طور کلی ذهنشان را از نتیجه گیری های روشن و راهگشا باز می دارد. در کتاب ارزشمند «پندار خدا»، داوکینز از دانشمندانی نام می برد که برای رفع التقاط ذهنی خود، نهایتا فعالیت علمی را کنار گذاشتند یا بالعکس، ایده های خرافی و مذهبی خود را کاملا دور انداختند. یک نکته قابل توجه دیگر، رفتار دگماتیستی و تقلیل گرایانه آن گروه از دانشمندان است که تلاش می کنند قانونمندی تکامل پدیده ها مثلا در قلمرو زیست شناسی یا فیزیک را به عرصه سیاست و مبارزه طبقاتی تعمیم دهند. آنان با این كارشان‏، شكل دیگری از نگرش تقلیل گرایانه را به نمایش می گذارند. برای مثال می توان به نظرات سیاسی یا اجتماعی یکی از ریاضی ــ فیزیکدانان ایرانی تبار در آمریكا به نام حسین لطفی زاده اشاره كرد. او بنیانگذار «تئوری فازی» یا فازها است که انقلابی در علم کامپیوتر و تاثیر آن بر کارکرد ابزار الکترونیکی و ارتباطی ایجاد کرد. لطفی زاده تلاش می کند تکامل جوامع را نیز با همین تئوری توضیح دهد و از این طریق، ضرورت «تحول تدریجی» و نفی نیاز به انقلاب ها و جهش ها را به اثبات برساند.    

نکته دیگری که لازم است به آن بپردازیم رابطه میان ایجاد جامعه تحت رهبری طبقه کارگر با تکامل علوم است. سوال اینست که آیا علم فقط زمانی در خدمت طبقه کارگر است که این طبقه قدرت سیاسی را به دست گرفته باشد؟ بدون شک زمانی که ساختمان سوسیالیسم تحت دولت انقلابی پرولتری آغاز شود، یعنی زمانی که سود دیگر در مقام فرماندهی جامعه نباشد و نگرش و منافع خودخواهانه و استثمارگرانه سرمایه داری رو به تضعیف نهاده باشد، قید و بندهای بسیاری از دست و پای علوم باز خواهد شد. دولت سوسیالیستی باید دروازه باغ ممنوعه علم را به روی توده های ستمدیده بگشاید. کلید این کار، تبلیغ و ترویج نگرش علمی و ضد خرافه های مذهبی و شبه مذهبی در اذهان مردم، و درگیر کردن توده های کارگر و زحمتکش در فعالیت های علمی و برنامه ریزی علمی تولید و مدیریت جامعه است. اما پیش از کسب قدرت سیاسی به وسیله طبقه کارگر، دائما انباشت دانش در جامعه بشری صورت می گیرد که گاه به تحول و جهش در شناخت نوع بشر از دنیای پیرامون، از حیات گیاهی و جانوری، از بدن انسان و تاثیر محیط بر آن، از ستارگان و سیارات و کل کائنات می انجامد. پیشرفت هایی که در علم پزشکی حاصل می شود تنها نمونه ملموسی از این واقعیت است. مبارزات نظری که در عرصه های مختلف علوم (مثلا در زیست شناسی، فسیل شناسی، اقلیم شناسی و...) جریان دارد، در مقاطعی به پیروزی تئوری های علمی بر نظریات غیر علمی می انجامد و به طور کلی جهت گیری های ذهنی پیشرو در جامعه بشری را تقویت می کند. این مبارزات نظری از نقطه نظر منافع انقلاب کمونیستی و رهایی نوع بشر، اهمیت و جایگاه خود را دارد. نمی توان با یک برخورد عام و یک جانبه که علم را فقط در دوران سوسیالیسم در خدمت طبقه کارگر معرفی می کند از کنار این تلاش های علمی و نتایج کوتاه مدت و درازمدت آن بر تکامل جامعه بشری گذشت.

    و بالاخره می خواهیم این پرسش را مطرح کنیم که آیا مارکسیسم یک علم است یا نه؟ در جنبش کمونیستی از دوران بلشویک های روسیه و لنین تا به امروز این بحث مطرح بوده که "مارکسیسم ایدئولوژی علمی پرولتاریا است". آیا مارکسیسم هم علم است و هم ایدئولوژی؟ در نوشته حاضر، صرفا به طرح چند نکته جدلی در مورد خصلت مارکسیسم اشاره می کنیم و برای بحث عمیق تر بر سر این موضوع، خوانندگان را به نقد باب آواکیان رهبر حزب کمونیست انقلابی آمریکا بر نظرات کارل پوپر رجوع می دهیم. کمونیست ها بر این باورند که مارکسیسم در پروسه شناخت و تغییر پدیده ها، خود را به روش علمی یعنی روش ماتریالیستی دیالکتیکی، متکی می کند. می دانیم که در تاریخ جنبش بین المللی کمونیستی، بسیاری از افراد و احزاب کمونیست، در مقاطع و مواردی، روشی غیر از این را به کار بسته اند. نتیجتاَ از شناخت صحیح و عمیق پدیده ها باز مانده اند و راه تغییر انقلابی پدیده ها را هم گم کرده اند. به طور كلی علوم (بعضی به شكل مستقیم و بعضی در ارتباط و تركیب با یك یا چند رشته علمی دیگر)‏ هم وسیله تكوین و تدوین و تكامل شناخت از پدیده های عینی هستند و هم دست بردن در آن ها به منظور تغییر‎‏، تصحیح، تكامل و یا تخریب شان. این همان چارچوبی است كه ماركسیسم در آن جای می گیرد. علم را نمی توان صرفا به تحلیل و تفسیر پدیده ها در حیات مادی محدود كرد. اما ماركسیسم یا دقیق تر گفته باشیم كمونیسم انقلابی‏، علمی است كه به طور ویژه به شناخت از جامعه بشری در همه ابعاد و تضادهایش و راه تكامل و دگرگونی آن در عصر حاضر (عصر سرمایه داری و سپس سرمایه داری امپریالیستی) مربوط می شود. روش ماتریالیستی دیالكتیكی كه كمونیسم انقلابی در این كار دنبال می كند‎، در سایر عرصه ها و رشته های علوم هم می تواند به كار گرفته شود اما روش‎‏، فقط جزیی از علم انقلاب كمونیستی است. ماركسیسم به قول مائو "در بر می گیرد ولی جایگزین نمی شود."
    ماركسیسم یا كمونیسم انقلابی یك شیوه تفكر انقلابی و پویا‏ و نقاد است. ماركسیسم درست به همان علت كه علم است‎‏‏، خود ــ نقاد هم هست. تكامل ماركسیسم بدون این خصلت، یعنی برخورد انتقادی به كمبودها و ناروشنی ها و خطاهای خود‏، میسر نیست. كمونیسم انقلابی‎، یك ایده یا مجموعه ای از ایده ها نیست كه بدون ارتباط با واقعیات مادی و شرایط مادی جامعه بشری در یك دوران معین تاریخی‎، از ذهن افرادی تراوش كرده باشد. كمونیسم انقلابی دقیقا برخاسته از كاركرد تضادهای اقتصادی ــ اجتماعی‏ و جدال طبقاتی در بطن جامعه است كه بر بستر و تحت تاثیر تجارب تاریخی نوع بشر در سه پراتیك بزرگ (مبارزه طبقاتی ــ مبارزه تولیدی ــ آزمون ها و كشفیات علمی) تكوین و تكامل یافته است. كمونیسم انقلابی به این معنی جانبدار است كه تئوری و برنامه تكامل جامعه بشری و رهایی نوع بشر از چنگال تضادها و شرایط جامعه طبقاتی (سرمایه داری) و حل تضاد میان نیروهای تولیدی با مناسبات تولیدی ای است كه دیگر به سد راه تكامل آن نیروها تبدیل شده اند. ماركسیسم به این معنی جانبدار است كه به روش علمی‏، نیروی طبقاتی یا طبقه اجتماعی معینی را به مثابه محور و راهبر پروسه تاریخی ــ جهانی سرنگونی نظام سرمایه داری و گذار سوسیالیستی به سوی كمونیسم تشخیص می دهد و معرفی می كند. ماركسیسم به مثابه یك علم نسبت به "چارچوب" و "محدوده" خود در هر مقطع، جانبدار نیست و نمی تواند باشد. یعنی نمی تواند یك چارچوب جامد و تغییر ناپذیر و بی نیاز از اصلاح و تكامل را برای خود بپذیرد و به یك دگم مذهبی یا یك جعبه جادویی ایدئولوژیك كه هر مشكلی را می گشاید و جواب همه چیز را دارد‎، تبدیل شود. بگذارید كمی تحریك آمیز صحبت كنیم: دست ماركسیسم باز است كه در جریان تكامل و یا تصحیح شناخت و تحلیل خود از جامعه كنونی، تضادها و نیروهای محركه نظام موجود، مفهوم و نقش طبقه انقلابی را آنگونه كه تا به حال پذیرفته شده‏،  زیر سوال ببرد. به این معنی، جانبداری ماركسیسم اساسا به معنی جانبداری از خود علم و حقیقت عینی و روش علمی برای تحلیل و تغییر جهان مادی است.
***************
جمعی از فعالین کارگری (جافک)
 آبان ماه 1389

نکته :بعلت فلیتر شدن سایتها و بلاگ های جافک (j-f.blogfa.com/f-kargari.blogfa.com/www.jafk.tk) در ایران، می توانید به سایت ما در blogger و  persingigرجوع کنید.
jafk1384.blogspot.com